نتایج جستجو برای عبارت :

خیلی خب با عنوان نمی سازم

گفتی: فقط با من بگو درد دلت راگفتی: بیا تا حل نمایم مشکلت راگفتی: گنهکاری؟ بیا در خانه ی منتا شستشو سازم خودم آب و گلت راگفتی: بیا ای غافل از روز قیامتبیدار می سازم وجود غافلت راگفتی: به هرکس دل سپردی، خوار گشتیدیگر بده دست اباصالح، دلت راگفتی: نمی خواهم بدون حب زهرایک لحظه حتی روزه ی بی حاصلت راگفتی: که بخشیدم به حیدر عزتم رااز او گدایی کن شرف را، منزلت راگفتی: بیا و آمدم، شرمنده هستم...آلوده آخر دیدی عبد جاهلت راچیزی ندارم غیر آهی در بساطمبا آ
من ز هر پهنا به آغوشت پناه آورده ام،
یک دل شوریده پردرد و آه آورده ام.
با دل و جان جان و دل سازم فدای عشق تو،
جان به لب دل را به کف همچون گواه آورده ام.
صد گوا جستم برای بخشش عفو گناه،
صد گواه از بهر یک عفو گناه آورد ه ام.
از خود و غمهای خود ناچار می سازم فرار،
من به سوی کعبة مهر تو راه آورد ه ام.
از فریب دیدة این عالم پرشور و شر،
من به چشم دل به سوی تو نگاه آورد ه ام.
شعر آوردم به وصفت از سر صدق و وفا،
ای خدا، بخشا مرا، گر اشتباه آورده ام.
به دنبال محمل چنان زار  گریم 
که از گریه ام ناقه در گِل نشیند
 
خلد گر به پا خاری آسان برآرمچه سازم به خاری که در دل نشیند؟مرنجان دلم را که این مرغ وحشیز بامی که برخاست به مشکل نشیندعجب نیست خندد اگر گل به سرویکه در این چمن پای در گل نشیندبه‌نازم به بزم محبت که آنجاگدایی به شاهی مقابل نشیندطبیب، از طلب در دو گیتی میاساکسی چونْ، میان دو منزل نشیند؟
این غزل در تاریخ 31/4/1377 و در زمان دانشجویی آقای حسن سعیدی خادم خالدی ، در گوهر دشت کرج سروده شده  و در روزنامه ی رایزن جوان کرج منتشر شده است .
چشمم نشسته در خون ای ماهرو کجایی صیدی اسیر بندم ، به دیدنم نیایی ؟ 
از خون شراب سازم گر عزم مِی نمایی جانم فدات سازم در خانه ام گر آیی
چشمم به در سیه شد ، شاید ز در درآیی حالی ز ما بپرسی ، مهری به ما نمایی 
عمری در انتظارت ، سر کرده ام که شاید با تو به سر نمایم ، ایام بینوایی 
خوار و زبون ز عشقت ، گردیده ام
  نخستین انهاسرور ما عابدان وزینت اولیا  گشته من است  وپسر او که مانند جد محمود پسندیده خود محمد است او شکافنده علم من وکانون حکمت من است  و جعفر است که شک کنندگان در باره او ملاک میشوند  هرکه اورا نپذیرد خود اورا بامامت نیذریردیا سخنش را باطاعت مرا نپذیرفته سخن ووعده پا بر جای من است که مقام جعفر را گرامی دارم اورا نسبت به پیروان و بار ان ودوستانش مسرور سازم. پس از او موسی است که درزمان او اشوبی  سخت و گیج کننده فرا گیرد زیرا رشته وجوب اطاعت
÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷
روزی به‌ بانگِ نای و نی، غسل سفر سازم به می 
گر دل بنالد همچو نی، من چون سبو نازم به می 
 
 دل گر مرا رسوا کند، راز نهان افشا کند
چون خود مرا شیدا کند، رازم نهان سازم به می 
 
ساقی نوشین جامِ من، شمع و چراغِ شام من
بُگشا زبان و کامِ من، تا غم براندازم به می 
 
یا رب چه گویم چون منم، تا پیش تو تر دامنم *
کرده غبارم* الکنم*،خواهم جهان بازم به می 

این دل چو دیوانه شود، راهیِ میخانه شود
ساقی چو همخانه شود، من سر بر افرازم به می 
 
م
♫♫
داری باعث میشی دوریت چند روزو چند سال شهکه من هر چی بخونم همه میگن فالشه
♫   ♫   ♫   ♫حال خوندن ندارم من سازم اصلا کوک نیست
♫   ♫   ♫   ♫نیستی و به این نبودت هیچکسم مشکوک نیست
♫   ♫   ♫   ♫داری باعث میشی خونه بعد تو متروک شه
♫   ♫   ♫   ♫که دلم به بودنه اون خاطرات مشکوک شه
♫   ♫   ♫   ♫
من غرورمو فروختم به نبودت چند وقت
♫   ♫   ♫   ♫تو نبودی که ببینی روحیم از دست رفت
♫   ♫   ♫   ♫داری باعث میشی دوریت چند روزو چند سال شهکه من هر چی بخو
در کشاکش امتحانات و درس های صعب الفهمِ روی هم تلنبار شده، مانوس شدن با کتاب‌های غیر درسی، بد مرضی است. 
آنقدر کیف می‌دهد که گاه به سرم می‌زند بروم یک گوشه پَرت خوابگاه که کسی دستش به من نمی‌رسد، خودم را با کتاب‌هایم مدفون کنم و ذهن درگیر و قلب رنجورم را در نورانیت و لذت فهم مستغرق سازم. 
پ. ن: احساس میکنم دارم شبیه تو میشوم. ولی چقدر دیر. 
به جزء اینجا از همه ی جاهای دیگه تا اطلاع ثانوی لفت دادم ؛ یعنی اینستاگرامی که غیر فعال شده ، تلگرامی که حذف شده و .. . و حالا فقط اینجا رو دارم ، حوصله ام که  سر میره یا حتی وسط وقت های استراحت میام اینجا ؛ راحت و قشنگه ، میلم سخنم اگه باشه مینویسم وگرنه ستاره های وبلاگ رو یکی یکی خاموش میکنم ، گاهی هم نه . 
▪ البته اینکه چند دقیقه پیش خیلی بی دلیل و یهویی یه استوری گذاشتم رو حساب نکنید ، از اون چشم پوشی کنید . اخه بعد چند وقت بود دیگه .. 
من غرق دریای شما هستم
محو تماشای شما هستم 
هرکس‌ در این دنیا پیِ چیزیست
من در تمنای شما هستم
در سر خیال خام می سازم
مبهوت رویای شما هستم
آینده ای با عشق می خواهم
در فکر فردای شما هستم
اما ، اگر، شاید، نمیدانم...!
درگیر ‌حاشای شما هستم
سجاد نوبختی
****
پیونشت : 
یک روز اگر بی عشق سر کردم
دل‌ را فقط درمانده تر کردم
می، دگر کی چاره سازد، تا چنین شکسته سازم 
کی غزل گفتن توانم، یا سرودی دلنوازم 
 
رفته آنچه کِشته بودم، از ستم با دست توفان 
جز تنم در کف ندارم، تا به راهت من ببازم 
 
هر شب از سوز دل من، پر شرر گردد شباهنگ 
من در این ظلمت سرایم، تا به کی با دل بسازم 
 
مانده ام دور از عزیزان، دل بریدم از حبیبان 
همدمی دیگر ندارم، جز دل و بانگ نمازم 
 
ای صبا یارم خبر کن، از غم و سوز درونم 
در دلم من پر نیازم، گرچه گویم بی نیازم 
 
بی نیاز از من توئی، ای مالک روح و ر
من دیگه نُه سالمهیک گل زیبا شدمغنچه بودم که حالاشکرخدا وا شدماین جشن تکلیفمهجشن عبادت مننمازمو میخونمخوش به سعادت منفرشته ها میشیننکنار جانمازمبا هر نماز یه خونهتوی بهشت می‌سازمموهامو میپوشونم چون که خداجونم گفتهرچی که شیطون میگهبرام شده حرف مفتقشنگ ترین روز مندرست همین امروزهقشنگ تر از تولد یا عید نوروزمهزهرا آراسته‌نیا
دانلود آهنگ جدید رضا صالحی جوانی ام به سر رفت
Download New Music Reza Salehi Javaniam Be Sar Raft
دانلود اهنگ جوانی ام به سر رفت از رضا صالحی با متن شعر و ترانه از سایت پلی نیو موزیک
دانلود آهنگ محلی خداوندا جوانیم هدر رفت – دانلود فایز خوانی
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید …
متن آهنگ رضا صالحی جوانی ام به سر رفت
♬♯/●♪!♫اخی ای خداوندا جوانی هم به سر رفت♬♯/●♪!♫
♬♯/●♪!♫عزیزم درخت شادکامی بی ثمر رفت♬♯/●♪!♫
♬♯/●♪!♫عزیزم درخت شادکامی عمر فایز♬♯/
این غزل در تاریخ 31/4/1377 و در زمان دانشجویی آقای حسن سعیدی خادم خالدی ، در گوهر دشت کرج سروده شده  و در روزنامه ی رایزن جوان کرج منتشر شده است .
چشمم نشسته در خون ای ماهرو کجایی صیدی اسیر بندم ، به دیدنم نیایی ؟ 
از خون شراب سازم گر عزم مِی نمایی جانم فدات سازم در خانه ام گر آیی
چشمم به در سیه شد ، شاید ز در درآیی حالی ز ما بپرسی ، مهری به ما نمایی 
عمری در انتظارت ، سر کرده ام که شاید با تو به سر نمایم ، ایام بینوایی 
خوار و زبون ز عشقت ، گردیده ام
دنیا مرا آشفته و مایوس خواهد
پابسته و دربند نفس محبوس خواهد
خواهد مرا سازد گرفتار و زمین گیر
خواهد مرا سازد به سحر خویش تسخیر
دنیا ندارد چشم غرورم را ببیند
آرامش و عشق و سرورم را ببیند
باید دل از جور و جفا صد پاره گردد
تا لاجرم دنبال راه چاره گردد
باید که از وجدان و غیرت چشم پوشم 
باید که خود را قیمتی ارزان فروشم
باید که خود را وقف هر بیهوده سازم
باید دلم را با گناه آلوده سازم
چو کس مقاومت کند آغاز جنگ است
 ولی این جنگ بی توپ و تفنگ است 
همه درها
دنیا مرا آشفته و مایوس خواهد
پابسته و دربند نفس محبوس خواهد
خواهد مرا سازد گرفتار و زمین گیر
خواهد مرا سازد به سحر خویش تسخیر
دنیا ندارد چشم غرورم را ببیند
آرامش و عشق و سرورم را ببیند
باید دل از جور و جفا صد پاره گردد
تا لاجرم دنبال راه چاره گردد
باید که از وجدان و غیرت چشم پوشم 
باید که خود را قیمتی ارزان فروشم
باید که خود را وقف هر بیهوده سازم
باید دلم را با گناه آلوده سازم
چو کس مقاومت کند آغاز جنگ است
جنگی که پنهانیست وبی توپ و تفنگ است 
هم
عبدالواحد بن مختارگوید از امام باقر ع فرمود ای عبدالواحد مردی که دارای این عقیده مذهب تشیع باشد هر چه در باره او گویند زیانی باو نرساند اگر چه بگوبند. دیوانه است و اگر بر سر کوهی هم باشدخدا را عبادت کند تا مرگش برسد 2 رسولخدا ص فرمود دای تبارک وتعالی فرماید اگر در روی زمبن جز یک مومن نباشد باو از همه مخلوقم بی نیازی جویم واز ایمانش همدمی برای او سازم که بهیچ کس محتاج نباشد 
 
 
مانده ام تنها 
به چه مانند کنم این غم تنهایی خویش 
به کجا بگریزم 
مقصد یار کجاست 
شاید آن گوشه نورانی میخانه یار 
خلوتی باشد به کنار 
تا رها سازم اندوه دلم را 
چو خزانی که در آن برگ ها 
از غم هجر تو بی تاب کنان 
فتادند زمین 
 
شاعر : ابراهیم حجتی نژاد 
گرامی ترین خلق بر من و فاضل ترینشان نزد من، محمد، علی و امامان (سلام الله علیها) هستند که از ذریّه محمد و علی (سلام الله علیها) هستند. پس هر که را حاجتی به من باشد و خواهد که برآورده شود یا مصیبتی به او رسیده باشد و خواهد که رفع گردد، مرا بخواند به حق محمد و آل طیبین طاهرین او، تا من حاجت اورا روا سازم.
وقت‌هایی که می‌گن تو و داداشت شبیه همین، می‌خوام یه آتش گنده درست کنم، و قدم‌رو، آروم، تنها و با سری پایین از شرمندگی برم وسطش، چهارزانو بشینم و منتظر بشم کامل بسوزم تا دیگه اثری ازم توی این دنیا نَمونه! یعنی می‌خوام بگم این‌قدر از خودم بدم میاد توی این شرایط، حتی اگر این حرفشون در جهت یک تعریف ازم بوده باشه!
 
پ.ن: به طبیعت هم فکر کردم، قبل از این که برم یک روبات آتش‌نشان با سنسوری‌، چیزی می‌سازم که آتش رو خاموش کنه. مزاحم آتش‌نشان‌های
با خودم فکر کردم اگر من یک تکه گل بردارم و با آن بهترین مجسمه ی دنیا را بسازم و این طور برنامه ریزی کنم که وقتی خشک شد، رنگش می زنم و آن را در اتاقم می گذارم تا به آن حال و هوای دیگری ببخشم و هی برای این و آن کلاس بگذارم که ببینید دارم چه می سازم و شما خبر ندارید قرار است از این تکه گل چه مجسمه محشری در آید و از این جور حرفها... ولی بعد که کارم تمام شد دیدم این آن چیزی نیست که من می خواستم و نه تنها اتاقم را قشنگ نمی کند که گند می زند به خودم و اتاقم و
فراموشت کرده امای نور دسته دستهکه بر هم می گذارمو تو را می سازم.ماه سیاه !که پیشانی داغت را برف شسته استاقیانوس عاشق !که در پی قویی کوچک روانه رود می شوی !از یادت برده امهم چون چاقویی در قلبهم چون رعدی تمام شدهدر خاکستر شاخه هایم .
 
"محمد شمس لنگرودی"
 
پ.ن:
خورشیدی سیاهکه میان شاخه ها می درخشد .نگاه تو را آزرده نمی کنداز شیشه ها دانه ای نور بچینبه این شاخه ها بیاویز .
 
"بیژن الهی"
✨﷽✨
«مـوعظه شـیــــطان»
پس از آنکه حضرت نوح علیه السلام قوم گنه کار خود را نفرین کرد و طوفان همه آنها را از بین برد، ابلیس نزد او آمد و گفت : تو بر گردن من حقی داری که می خواهم آن را ادا کنم!
نوح گفت : چه حقی؟!خیلی بر من سخت و ناگوار است که من بر تو حقی داشته باشم!
▪️ابلیس گفت : همان که تو بر قومت نفرین کردی و همه آنها به هلاکت رسیدند و دیگر کسی نمانده که من او را گمراه سازم! بنابراین تا مدتی راحت هستم تا نسل دیگری بیاید! نوح فرمود : حالا می خواهی چه
سر به بالینت گذارم، شکو ه را سر می کنی،
می پذیرم شکوه هایت، شکوه از سر می کنی.
گر امیدم ناامید از راه باور می رود،
می کنم باور، مرا یک روز باور میکنی.
دیگران در فکر جا و ما و تو در فکر جان،
چارة دیگر نداری، کار دیگر میکنی.
از الم قلبم قلم کردی، کرم کردی ولی
 از الم نیش قلم در خون من تر میکنی.
شور این شرمندگی نزد بشر افتاده است،
هر زمان از شور دل سودای محشر میکنی،
صد بلا و صد جفا را دیده از جور فلک،
من چه سازم، از فلک هم جور بدتر میکنی
{دلایل عقلی امامت و مهدویت - شماره 36}
 
بنابراین...
 
بنابراین حکومت، زمانی اسلامی است که امام و رهبر آن، طبق آنچه خداوند نازل کرده عمل نماید، عدالت را به پا دارد، حق را گسترش دهد و نابود کننده باطل باشد.
عبدالله بن عباس می‌گوید: در محل «ربذه» به حضور امام علی رسیدم؛ امام کفشش را پینه می‌زد. فرمود: این پای افزار چند می‌ارزد؟ گفتم: ارزشی ندارد، گفت: با همین وضع چه مقدار می ارزد؟ گفتم: از یک درهم کمتر، گفت به خدا سوگند، این دو لنگه کفش کهنه را از حک
روزهایم به طرز ملال آوری سوت و کور است، در حال حرکت با ریتمی کند و آهسته
عملا هیچ کار مفیدی انجام نمی دهم. فعالیت هایم خلاصه شده در اداره، خواب، اینستاگردی و تماشای سریال. سازم را جمع کرده ام، رمان هایم زیر تخت دارند خاک می خورند، چند وقت است خودآموز طراحی روی میز کتار تختم جاخوش کرده، دریغ از کشیدن یک خط حتی! پیاده روی و کوه و دوچرخه سواری را مدت هاست تعطیل کرده ام. از تلگرام و گروه و چت و همه ی این ها فراری شده ام. خیلی وقت است می خواهم با دوست م
به دنبال محمل چنان زار  گریم 
که از گریه ام ناقه در گِل نشیند
 
خلد گر به پا خاری، آسان برآرمچه سازم به خاری که در دل نشیند؟مرنجان دلم را که این مرغ وحشیز بامی که برخاست به مشکل نشیندعجب نیست خندد اگر گل به سرویکه در این چمن پای در گل نشیندبه‌نازم به بزم محبت که آنجاگدایی به شاهی مقابل نشیندطبیب، از طلب در دو گیتی میاساکسی چون میان دو منزل، نشیند؟
یاران چه چاره سازم با این دل رمیده
زنهار تا توانی اهل نظر میازار
دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
ابله داستایوسکی و آبلوموف گنچاروف رو همراه یه کتاب آبکی از جوجو مویز از کتابخونه گرفتم به قصد مرگ کتاب میخونم که فقط فراموش کنم تنها هستم 
و به حد خودکشی عروسک می سازم 
خوبی این تنهایی اینه که باز برگشتم به دوران خوب کتابخونی گذشتم 
ادبیات روسیه هم که واقعا حالم رو خوب میکنه
فقط اینبار احتمالا یه کار بد بکنم و ابلوموف رو به کتابخونه برنگردونم 
و برای مدتی طولانی تمدیدش کنم و پیش خودم نگه دارم 
اخه بعد از دوسال دوباره تو کتابخونه دیدمش قبلا
دانلود آهنگ جدید شاد و عاشقانه تو بری جونمو میبازم بمون دیوونه ی نازم (محسن عباسی) با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang to beri jonamo mibazam bemon divone nazam az Mohsen Abbasi
بسه دیگه ای دل من بسه دیگه دربدری
خسته شدی بسکه همش این در و اون در میپری
دیگه وقتشه بعد یه عمر بگیری سر و♫♪✌
/////
سامون دیگه وقتشه کاری کنی واسه هر دوتامون♫♪✌
بری جونمو میبازم بمون دیوونه ی نازم♫♪✌
/////
بهت قول میدم واست یه خونه رویایی بسازم♫♪✌
دوسم داری میدونم ا
امام باقر ع فرمود خدای  عزوجل بموسیوحی فرمود همانااز جمله بنگانم کسی که بوسیله حسنه بمن تقرب جوید و من اورا در بهشت حاکم سازم بهشت را در اختیاراو گذارم  موسی عر ض کرد پروردگارا ان حسنه چیست فرمود اینکه همراه براد. مومنش درراه براوردن حاجت او گام بردارد چه انکه براورده شود یانشود 14 امام باقر ع فرمود همانا مومن حاجتی از برادرش باو مراجعه میشود که نمی تواند انجام دهد دهد ولی بدان همت میگماردو دل میبندد خدای تبارک وتعالی اورا بسبب همتش ببهشت و
انشا درباره صدای اذان
                                                           
با شنیدن صدای اذان احساس می کنم ندای روز قیامت را بخاطر می آورم و ظاهر وباطن خود را برای اجابت این ندا آماده می سازم. چون کسانی که برای پاسخ به این ندا بشتابند همان ها هستند که در روز قیامت به لطف الهی ندا داده می شوند وقتی موذن اذان عشق را در گوش آسمان زمزمه می کند،عظمت حق را بر دلم می نشاند !!
 ووسوسه های شیطان را از دلم می رهاند.
بانگ الله اکبر که سرمی دهد...
ادامه مطلب
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد!در دام مانده باشد ،صیاد رفته باشدآه از دمی که تنها با داغ او چو لالهدر خون نشسته باشم ، چون باد رفته باشدامشب صدای تیشه از بیستون نیامدشاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشدخونش به تیغ حسرت یا رب حلال باداصیدی که از کمندت آزاد رفته باشداز آه دردناکی سازم خبر دلت راوقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشدرحم است بر اسیری کز گِرد دام زلفتبا صد امیدواری ناشاد رفته باشدشادم که از رقیبان دامنکشان گذشتیگو مشت خاک ما هم بر باد
نقّاش شعر باشم، با خامه خیالم،
سیمای دلکش تو در لوح جان کشیدم.
با آب و رنگ تازه چشمان آبیت را
در چشمه های صاف شعر روان کشیدم.
از مژّه های چشمم یک موقلم بسازم،
با صد خیال رنگین سازم رخت منقّش.
در عقل من نگنجد سیمای دلکش تو،
با خون دل کشیدم عکس ترا چه دلکش.
رخسار صبح سایت همرنگ صبح صادق،
در برگ گل کشیدم لبهای لاله رنگت.
رنگین کمان خورشید همرنگ کرتة تو،
نازکتر از نهال است این قامت قشنگت.
عکس رخت بجویم از چشم اختر شام،
دزدم ترا ز چشم هر سفله رو و بدنام
دانلود آهنگ سیامک عباسی من دیوانه نیستم
ترانه و آهنگ بسیار زیبا و شنیدنی من دیوانه نیستم با دو کیفیت اورجینال 128 و 320 و لینک مستقیم و پخش آنلاین
Download New Music By Siamak Abbasi Called Man Divane Nistam

متن اهنگ من دیوانه نیستم سیامک عباسی :
واسه این همه نا امیدی دعا کن دعا کن فقط کم نیارم عزیزمجونم جونم جونم جونم نه اونقدر که از عشق چیزی ندونمنه اونقدر که عین خیالم نباشه نه اونقدر که بی تو بخوام و بتونمای عشق ببین دلم شکسته از این شبای خسته از این همه جداییای عشق خر
هو المُفر ...
 
تازگی ها چقدر دلم می خواهد بروم... بروم... نه برای آنکه به مقصدی برسم یا چیزی پیدا کنم، فقط بروم که رفته باشم... من... خسته... از تکراری هر روزه ساعت ها و رنگ ها و آدم ها... خسته از همه رسیدن ها... خسته... از حالت تکراری چشم ها... خسته... از ضربان یکسان قلب ها... خسته... از همه چیز... فقط می خواهم بروم... بدون مقصد... و شاید حتی بدون مبدا... تعبیر ساده اش می شود اینکه یک روز صبح چشم هایم را باز کنم و ببینم...
 
 
نه... من از انبوه هر روزه دیدن ها خسته شده ام..
درمان مشکلات و بیماری ها با صدقه!
✳️مردی خدمت امام کاظم (علیه السلام) رسید و عرض کرد:ده نفر عائله دارم تمامشان بیمارند، نمی دانم چه کنم و با چه وسیله گرفتاریشان را بر طرف سازم؟
امام(علیه السلام) فرمود:آنان را به وسیله صدقه و احسان به نیازمندان مؤمن در راه خدا، معالجه کن(به نیازمند صدقه داده و از او بخواهید دعا کند)
که هیچ چیزی سریع تر از صدقه حاجت را بر آورده نمی کند و هیچ چیز برای بیمار سودمندتر از صدقه نمی باشد...
گاهی امام سجاد سلام الله‌ عل
زندگی هنوز جریان داره، مهم نیس تا حالا چه اتفاقاتی افتاده، مهم نیست گذشته چی بوده، مهم اینه که حالا تو این شرایط بهترین آینده رو برا خودم رقم بزنم، خدا رو شکر میکنم بابت سلامتی جسمم، خدا رو شکر میکنم بابت زیبایی روح و جسمم، خداروشکر میکنم بابت اوضاع مالیم، خداروشکر میکنم بابت تحصیلات عالیم، خداروشکر میکنم بابت خانواده خوبی که دارم، خداروشکر میکنم بابت روابطی که با دیگران دارم، خدا رو شکر میکنم بابت دلخوشی های بزرگی که تو زندگی دارم... آیند
کتاب مثبت هفده: رضا اخوی
بریده کتاب(۱):
انسان برای حالات مختلف خود پوشش و لباس مخصوص و متفاوت را بر می گزیند؛ این تنوع در انتخاب، وابسته به کارکرد و فضایی ست که برای آن آماده شده…ثانیه های عاشقی و انس به خدا هم اگر برای ما محبوب و دوست داشتنی باشد، بهترین و شیک ترین لباس ها را خواهیم پوشید؛ همانگونه که امام حسن(علیه السلام) بهترین لباس های خود را در نماز می پوشد و درپاسخ به کسانی که از علت این رفتار می پرسیدند، فرمودند:« خداوند زیباست و زیبایی
من ازغم عشق تو وین  حال دگردارمعشق است وفراق تو من شوربه سردارمرفتی وبه هجرتو می سوزم ومی سازملیکن زفراق تواشکی به بصر دارمیکتا گهر نازم من دل به تو می بازمیک مرحمتی جانا چون دیده تردارممن درطلبت حیران گمگشته وسرگردانرفتی وبه راه تو من دیده به در دارمازغصه هجرانت پشتم زجفا خم شدضمنا تو بیا بنگر دستان به کمردارمشش گوشه شده قلبم ازغربت هجرانتای جان توبیا بنگر شش گوشه جگردارمروزم شب تاریک است ای مه تودرآ ازابرحالا که دراین ظلمت من میل سحردا
یک بداهه نوازی کمانچه و پیانو روشن است و جمعه است و در اتاقم نشستم.
هیچ چیز نیست که حالم را خوب کند ،جز اینکه خیالم راحت است که حال مامان خوب است.
ارامش اما نیست...
خونه اروم نیست!دلم اروم نیست!
موهامو باز میکنم تا پف کنه تو این رطوبت!میخوام بی خیال بشم نسبت به پف کردنش!
پیاده روی نرفتم.رمقی تو پاهام نبود.گاهی حس میکنم دستو پاهام برای خودم نیستن و سنگینن برام!
امروز داشتم به این فکر میکردم که اونایی که تو زندانن جمعه هارو چجوری میگذرونن؟!
من همیشه
پوچ. پوچ. هیچ چیز در ذهنم نیست، فقط دارم کلمه بالا میاورم . خسته ام. انقدر خسته م که نمیتوانم خوب فکر کنم. حتی نمی توانم دیگر به خستگیم فکر کنم فقط عصب هایم چیزی منتقل میکنند که مغزم میفهمد خستگیست. عمق. به من عمق بدهید. میخواهم خفه شوم. از این همه سطحی بودن خسته ام. من فقط دنبال یک عمقم. از اینور و آنور رفتن خسته ام. اصلا میفهمید سطح چه زجریست؟ بگذارید بروم. من، بگذر بروم. خیلی مستاصلم. اصلا فکر نمی کنم مغزی برایم مانده باشد. نمیدانم چه شده. همه ش
صورتگر ِ نقّاشم ، هر لحظه بتی سازم
وانگه همه بت‌ها را ، در پیش تو بُگدازم
صد نقش برانگیزم ، با روح درآمیزم
چون نقش ِ تو را بینم ، در آتشش اندازم
جان ریخته شد بر تو ، آمیخته شد با تو
چون بوی تو دارد جان ، جان را هَله بنوازم
هر خون که ز من روید ، با خاک ِ تو می گوید:
با مهر تو همرنگم با عشق تو هنبازم !
دیوان شمس
سردمه، نقطه به نقطه بدنم غرق درده، خسته و لِهه، کوفته و داغونه ولی خوشحالم. هندزفریم رسماً مُرده و خب منم با آهنگ سیروان مردم. صبح یادم رفت برم مدرسه! کلاسی بود که باید می رفتم، کتابخونه بودم. ری ری باهاشون حرف زد که بذارن بدون لباس مدرسه برم سر کلاس. 
فکر کنم فقط من این توانایی رو دارم که شب امتحان هندسه ترم برم سینما و مطرب ببینم. سرگرم کننده و البته دردناک بود. هنوزم نمیدونم اسم اون تپلوعه محسن کیاییه یا مصطفی ولی میدونم خیلی احمق اسکل پاتری
قسمت نشد تا در کنار هم بمانیمقسمت نشد تا در هوای هم بمیریمتا سرنوشت ما جدایی رو رقم زدای یار عاشق از جدایی ناگزیریمفرصت نشد غمگین ترین آواز خود رادر خلوت معصوم چشمانت بخوانمفرصت نشد غمگین ترین آواز خود رادر خلوت معصوم چشمانت بخوانمصد سوز پنهان مانده در سازم که یک شببا گریه در چشمان گریانت بخوانمآیینه ام چین خرده از رنج جداییاز تو سرودن یعنی فصل آشناییتو رفته ای تا صد بهار ارغوانیبعد از تو دشت و خانه را بر بگیردبعد از تو ای عاشق ترین هر کوچه
یکی مهمان ناخوانده ز هر درگاه رانده سخت وامانده رسیده نیمه شب از راه ‚ تن خسته ‚ غبار آلود نهاده سر بروی سینه رنگین کوسن هایی که من در سالهای پیش همه شب تا سحر می دوختم با تارهای نرم ابریشم هزاران نقش رویایی بر آنها در خیال خویش و چون خاموش می افتاد بر هم پلکهای داغ و سنگینم گیاهی سبز میرویید در مرداب رویاهای شیرینم ز دشت آسمان گویی غبار نور بر می خاست گل خورشید می آویخت بر گیسوی مشکینم نسیم گرم دستی حلقه ای را نرم می لغزاند در انگشت سیمینم لب
از جر و بحث ریزی که دیشب با علی سر انیمیشن تبلیغاتی‌ای که ساخته بودیم داشتم، به دوتا نتیجه مهم رسیدم. یه دونه‌اش رو از قبل می‌دونستم: این که من در برخورد با بعضی آدما و رفتارهاشون، احساسی برخورد می‌کنم که به ضرر خودم تموم می‌شه آخرش.این جور مواقع می‌تونم چندتا کار بکنم: بنویسم برای خودم که چه حسی داشتم و.. این که فرض بکنم یه نفر دیگه این پیام رو به من داده. آیا همچنان همون حس قبلی و جواب قبلی رو بهش می‌دم؟ و تلاش کنم برای خودم برداشت خودم از
بهلول گروهى را دید که مسجدى مى سازند و ادعا مى کنند که براى خداست. او بر سنگى نوشت: بانى این مسجد بهلول است و آنرا شبانه بر در مسجد نصب کرد. روز بعد که کارگران سنگ را دیدند، به هارون الرشید ماجرا را گفتند. او بهلول را حاضر کرد و پرسید: چرا مسجدى را که من مى سازم به نام خودت کرده اى؟ بهلول گفت: اگر تو مسجد را براى خدا مى سازى، بگذار نام من بر آن باشد! خدا که مى داند بانى مسجد کیست، او که در پاداش دادن اشتباه نمى کند. اگر براى خداست چه نام من باشد چه نا
‍ علم غیب امیر المومنین علیه السلام به زمان شهادتش به روایت اهل سنت عمری
ابن اثیر جزری عالم بزرگ اهل سنت عمری روایت کرده است:

کثیر احمسی بجلی (که از اصحاب امیر المومنین علیه السلام است) روایت کرده است که مولا وقتی برای نماز صبح خارج شد مرغابی‌ها راه او را سد کردند پس من گفتم که یا مولا بگذار آن‌ها را دور سازم. مولا علی فرمودند: وابگذار آن‌ها را زیرا آن‌ها برای من نوحه می‌خوانند پس مولا علی در آن وقت که خارج شده بود شهید شد.
ابن اثیر جزری پ
مثل قابِ منظره‌های زیبا و آدم‌های دوست‌داشتنی در عکس و فیلم، من هم دوست دارم صداها را قاب بگیرم. صدای پرنده‌های اینجا، صدای پرنده‌های آنجا، صدای آکاردئون نوازنده‌ی مترو، نی‌انبانِ کنار خیابان، همهمه‌ی آدمها، محو شدن قدم‌ها، گاهی وقتها صدای سازم، لهجه‌ی معلم فرانسه. آنوقت مثل یک آلبوم دور یکی‌یکی مرورشان کنم. 
این نقشی است بر دیواره‌ی احوالات آن چهار نفرِ میخ‌شده در مترو بعلاوه‌ی من.
If you cannot see the audio controls, listen/download the audio file here 
از کلیشه‌های عاشقانه نفرت دارم، از این پارادایمی که معشوق های تویشان کاغذی‌اند و عاشق‌ها موجوداتی پلاستیکی که فقط ناله‌ می‌کنند از فراقی که اگر وصال شوند نمی‌دانند چه کارش کنند!
من از کلیشه ها متنفرم هرچند گاهی احمقانه ناخودآگاهم را محصور میانشان دیده‌ام، اما هیچ وقت برایم قابل تصور نیست کلیشه شدن، آن هم کلیشه شدن در روزگار مسخره و کپسولی ما!
عشق برای من تعریفش خود تویی، از کلیشه‌ها متنفرم! زیر نور ماه دراز می‌کشم این شب‌ها و چارچوب
 
مانده ام تنها 
به چه مانند کنم این غم تنهایی خویش 
به کجا بگریزم 
مقصد یار کجاست 
شاید آن گوشه نورانی میخانه یار 
خلوتی باشد به کنار 
تا رها سازم اندوه دلم را 
چو خزانی که در آن برگ ها 
از غم هجر تو بی تاب کنان 
فتادند زمین 
مانده ام تنها 
 
شاعر : ابراهیم حجتی نژاد 
 
رسول خدا (صلی الله علیه و آله):
 
آیا از بهترین اخلاق اهل دنیا و آخرت آگاهتان سازم؟ حاضران گفتند: آری ای فرستاده خدا.
فرمود: آشکارا سلام کردن در عالم.
 
بحارالانوار ج۷۶ ح۱۱
توضیح:
سلام آشکارا هم از اخلاق نبی مکرم است، هم باعث تواضع و دوستی و صمیمیت بیشتر می شود.
 
 
جهت تعجیل در فرج: 
 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم
 
سرافرازم نمودی وزتو ممنونم ای یارمکه بامن همرهی وبا تو افتاده سر وکارمنه از دنیاشکایت دارم ونی شکوه از غمهاوخوشحالم که تو هستی ومن تنها ترا دارممدد کن باز هم باشم کنار تو  اگر دارملیاقت که تو باشی یاور ویار و مددکارمزغم ،مهجوری و دوری به دورم، ای عزیز جانبه دور تو بگردم من به گردت همچو پرگارمچو هستی سخت خوشنودم که هر لحظهبه هر لحظه، تویی آن نازنین دلبند دلدارمبه کویت جان سپارم من ،زعشقت بی قرارم منفقط این جمله را گویم، عزیزم دوستت دارمهمی
روزگارم بد نیست.
تکه نانی دارم...خرده هوشی...سر سوزن ذوقی.
مادری دارم بهتر از برگ درخت.
دوستانی بهتر از آب روان
وخدایی که در این نزدیکیست:
لای این شب بو ها...پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب...روی قانون گیاه
من مسلمانم .قبله ام یک گل سرخ.
جانمازم جشمه. مهرم نور
دشت سجاده من
من وضو با تپش پنجره ها میگیرم
در نمازم جریان دارد ماه .جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است.
من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را باد.گفته باشد سر گلدست
بسم الله الرحمن الرحیم ./

همه‌کس‌ کشیده محمل به جناب‌ کبریایت
 
من و خجلت سجودی‌که نریخت‌گل به پایت
 
نه به خاک دربسودم نه به سنگش آزمودم
به‌کجا برم سری راکه نکرده‌ام فدایت 
 نشود خمار شبنم می جام انفعالم 
 چو سحر چه مغز چیند سر خالی از هوایت 
 طرب بهار امکان به چه حسرتم فریبد 
 به بر خیال دارم‌ گل رنگی از قبایت 
 هوس دماغ شاهی چه خیال دارد اینجا 
 به فلک فرو نیاید سرکاسهٔ گدایت 
 به بهار نکته سازم ز بهشت بی‌نیازم 
 چمن‌آفرین نازم به ت
هنو لباسایی که قبل از عید از خوابگاه آوردم که بشورم نشستم و تو کیسه در معرض گندیدنه
اتو متو که کلا هیچی
چمدونم ولو وسط اتاقه با کتابایی که مثل خر فقط زحمت حمالیش رو کشیدم و دست و دلم به بستن چمدون و جمع کردن وسایلم نمیره
یه سری کار کامپیوتری هم دارم که چون لب تاب ندارم باید تا فردا تو خونه انجامش بدم و دهنم سرویسه نمیدونم برسم یا نه
باید برم حموم و موهامم خودم کوتاه کنم چون یه ماه پیش که رفتم آرایشگاه رید توش و مراسم اپیلاسیون و پشم زنی هم موند
پشت شیشه برف میبارد پشت شیشه برف میبارد در سکوت سینه ام دستی دانه‌ی اندوه میکارد مو سپید آخر شدی ای برف تا سرانجامم چنین دیدی در دلم باریدی ای افسوسبر سر گورم نباریدی چون نهالی سست میلرزد روحم از سرمای تنهایی میخزد در ظلمت قلبم وحشت دنیای تنهایی دیگرم گرمی نمی بخشی عشق ای خورشید یخ بسته سینه ام صحرای نومیدیست خسته ام ‚ از عشق هم خسته غنچه شوق تو هم خشکید شعر ای شیطان افسونکار عاقبت زین خواب درد آلود جان من بیدار شد بیدار بعد از او بر هر چه رو
واقعا برای من غیر قابل باوره ، من که تابستون های قبلی کاری جز خواب نداشتم حالا غرق کار هنری شدم 
کار هایی که قرار بود واسه هفته پرورش خلاقیت انجام بدم تا امروز مشغولشونم ..تازه امروز هم قراره برم وسایل مورد نیاز برای ساخت عطر رو بگیرم تا یه عطر دست سازم برای خودم درست کنم..البته اگر توی شهر کوچیک ما داشته باشه 
*با دختر خالم کارت پستال درست کردم که روز بعدش یعنی تولدم بهم هدیه داد.
*به جز برگه هایی که دفعه قبل درست کردم دوتای دیگه هم با سایز A5درس
«٤٩»وَ رَسُولاً إِلى‌ بَنِی إِسْرائِیلَ‌ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ‌ بِآیَةٍ‌ مِنْ‌ رَبِّکُمْ‌ أَنِّی أَخْلُقُ‌ لَکُمْ‌ مِنَ‌ الطِّینِ‌ کَهَیْئَةِ‌ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ‌ فِیهِ‌ فَیَکُونُ‌ طَیْراً بِإِذْنِ‌ اللّهِ‌ وَ أُبْرِئُ‌ الْأَکْمَهَ‌ وَ الْأَبْرَصَ‌ وَ أُحْیِ‌ الْمَوْتى‌ بِإِذْنِ‌ اللّهِ‌ وَ أُنَبِّئُکُمْ‌ بِما تَأْکُلُونَ‌ وَ ما تَدَّخِرُونَ‌ فِی بُیُوتِکُمْ‌ إِنَّ‌ فِی ذلِکَ‌ لَآیَةً‌ لَکُمْ‌ إِنْ‌ کُ
هشام بن سالم گوید شنبدم. حضرت صادق ع میفرمود خدای عزوجل فرماید بجنگ با من اعلان دهد انکس که بنده مومن مرا ببازارد از خشم من اسوده خاطر باشد انکس که
 بنده مومن مرا گرامی داردو اگر در میانه مشرق و مغرب زمبن افربده از افریده هایم جز یک مومن و یک پیشوای عادلی با او نباشد من بعبادت اندو از تمامی انچه در زمبنم افربدم بی نیاز باشم و هر اینه هفت اسمان و هفت زمین بخاطر او بر پا باشند برای اندو از ایمانی که دارند ارامشی  فراهم سازم که نیازی به ارامش دیگر
    
      دخترکی راه راه قسمت اول . 

ادما تو زندگی در برخورد با دیگران رفتار و اخلاقهای متفاوتی از خودشون نشون می دن و به نوعی با محیط اطراف و اتفاقات پیرامونشون ارتباط بر قرار می كنن در واقعه هر كس اخلاق خاص خودشو داره
مثلا بعضیا می تونن خیلی خشك و جدی باشن مثل بابای خدابیامرزم انقدر خشك و جدی كه اگه یه شب با كمربند به جون مادربد بختم نمی یوفتاد شام از گلوش پایین نمی رفت
و یا خیلی شوخ طبع و بذله گو.............. مثل اقای كیهانی دربون شركت
حرافترین
وَ رَفَعَ ذِکْرَکَ فِی عِلِّیِّینَ...ای که نامت پناهِ عِلّیینپاشو از جا سپاهِ عِلّیینپاشو ای ماه، جلوه ی شب باشپاشو از جا، کفیل زینب باشپاشو تا سایه ی سرم باشیتا نگهبانِ معجرم باشیخواهرت آمده نگاهش کنتکیه بر چادرِ سیاهش کنآه... ای کُشته ی امان نامهسر فرو بردی از چه در جامه؟!زانویت را چرا بغل کردی؟!تو که بر قول خود عمل کردیخاطرت جمع، مردِ با احساسهیچ کس باورش نشد، عباسپاشو دلگرمی دلِ همه باشقوّتِ قلب آل فاطمه باشماه من، بر رخت نقاب بزنحرز ان
دعای روز هجدهم ماه مبارک رمضان

شب‌های ماه رمضان یکی پس از دیگری سپری شد و اکنون به شبی رسیده‌ایم که می‌تواند نقطه عطف زندگی هر کسی باشد. الهی در این شب‌های آسمانی طعم شیرینی بندگی را نصیبمان کن و تمام اعضا و وجودمان را به بندگی حضرتت معطوف دار و برترین‌ عنایتی که به خوبانت عرضه می‌کنی، بر ما نیز مقدر فرما که تنها تو می‌دانی آن نعمت و رحمت کدام است.شب وصل است و طی شد نامه هجرسلام فیه حتی مطلع الفجردر این روز تو را به زبان روزه‌دارانت می‌خ
جناب آقای ................. 
باسلام و احترام 
پیرو درج آگهی استخدام آن شرکت در نشریه ................. مورخ
................. جهت همکاری در بخش درخواست کالا در آن شرکت، به پیوست
این نامه مشخصات و سوابق شغلی خود (رزومه) را برای اعلام آمادگی جهت همکاری
تقدیم می‌دارم.
امیدوارم ویژگی‌های اینجانب از جمله تحصیل در رشته اقتصاد بازرگانی،
گذراندن دوره‌های بازاریابی، تسلط کامل به زبان انگلیسی، داشتن مهارت‌های
ارتباطی قوی، اعتماد به نفس بالا، اشتیاق به یادگیری مداوم
قضیه این است که ناصرالدین شاه به عنوان اولین شاه
ایران که به صورت رسمی به اروپا رفت خاطراتی مرقوم داشته اند که چنگ بر ناف آدم می
اندازد و حیثیت آدم را میبرد. اعلی حضرت همایونی در کارخانه ای تشریف داشته اند که
اتفاقا آنرا مایه تعفن و بدبختی میدانند. چنانچه خاطر مبارک مرقوم داشته اند:
«کارخانه خیلی گرم بود و بوی قیر و بو‌های دیگر و ما
حرکت می‌کردیم همه را می‌دیدیم، در بین گردش نسیم خنکی احساس کردیم، باد می‌وزید،
مثل باد بهشت که در آن گرما و تع
گاهی آن‌قدر اسمت را توی ذهنم با ریتم‌های مختلف می‌خوانم که لیریکسِ آهنگ‌ها را هم از یاد می‌برم و جای کلماتشان اسمِ تو را می‌گذارم. از دست خودم خسته می‌شوم، انگار خراب شده باشم که هیچ‌وقت درست نمی‌شوم. یادم نمی‌آید چرا دوستت دارم. فقط اجازه‌ی خراب کردنِ همه فرصت‌ها پشتِ نام تو را تمدید می‌کنم. یادم نمی‌آید که در تو، برای خودم چیزی جز میلِ ویران‌گرِ تحقیر پیدا کرده باشم ؛ از بس که تلاش کرده‌ام نامهربانی‌هات را جلوی چشمم بیاورم تا لا
علم غیب امیر المومنین علیه السلام به زمان شهادتشان (به روایت اهل تسنن)
ابن اثیر جزری عالم بزرگ اهل تسنن روایت کرده است:
أنبأنا جدی حدثنا زید بن علی عن عبید الله بن موسى حدثنا الحسن بن كثیر عن أبیه قال خرج علی لصلاة الفجر فاستقبله الإوز یصحن فی وجهه قال فجعلنا نطردهن عنه فقال دعوهن فإنهن نوائح وخرج فأصیب.
كثیر احمسی بجلی (که از اصحاب امیر المومنین علیه السلام است) روایت کرده است که مولا وقتی برای نماز صبح خارج شد مرغابی‌ها راه او را سد کردند پ
بیایید به عمق شب، به آن خرابه‌ها برویم. ای شب‌زندگان! ای بیداران روح! بیایید به عمق تابناک شب، به آن خرابه‌ها برویم، که از هر آبادی آبادتر است. من از خود عقب مانده‌ام، من از خودِ روح در تن جا مانده‌ام. بیایید با من، به عمق شب، به آن خرابه‌ها برویم.

در شب نور می‌بارد، آسمان می‌بارد، خدا می‌بارد. خدا می‌گوید جهانی نو بساز!‌ جهانی نو خیال کن و برآر! چشم در چشمان خدا دوخته؛ نه می‌سازم و نه برمی‌آرم، تنها جان می‌سپارم و جان می‌آرم.
ای شب‌زند
بیایید به عمق شب، به آن خرابه‌ها برویم. ای شب‌زندگان! ای بیداران روح! بیایید به عمق تابناک شب، به آن خرابه‌ها برویم، که از هر آبادی آبادتر است. من از خود عقب مانده‌ام، من از خودِ روح در تن جا مانده‌ام. بیایید با من، به عمق شب، به آن خرابه‌ها برویم.

در شب نور می‌بارد، آسمان می‌بارد، خدا می‌بارد. خدا می‌گوید جهانی نو بساز!‌ جهانی نو خیال کن و برآر! چشم در چشمان خدا دوخته؛ نه می‌سازم و نه برمی‌آرم، تنها جان می‌سپارم و جان می‌آرم.
ای شب‌زند
یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِای تغییر دهنده دلها و دیده‏ ها * ای مدبر شب و روز * ای گرداننده سال و حالت ها * بگردان حال ما را به نیکوترین حال از خداوند برای همه عزیزانم آرزو می کنم. پروردگارا! مهربان ترین مهربانان آنگونه که زمین و زمان از نخوت زمستان، به تنگ آمده اند، در هیاهوی بهار اند. به دلهای پاک، طراوت و
بنده ی خدایی می گفت:
" شراب درست کردن کارخوبی نیست ولی من چند
بار باانگور سیاه شراب ارغوانی درست کردم نه برای خوردن وسکر و..
فقط به انگیزه ی درک و دیدن
مراحل ساخت و کشف رازهای شراب.
اززمانی که تاک به بار نشست تا زمانی که انگوررا برداشت
کردم ومی ناب ازش ساختم.
و12 سال یه گوشه نگهش داشتم. وبهش نگاه کردم که روز به روز
خوشرنگ ترشد و...


کسی که لب به می زده بود  وقتی چشاش بهش افتاد عطشش را به می ناب دست سازم
دیدم.

 

چنان ازدیدنش واله ومنگ بود  اگه 55 سال ا
از یکشنبه ذهنم درگیر حرفای دکتره... خیلی سخت بود واسم اینکه دکتر دوباره زل بزنه به پروندم و حرفایی با مضمون "سخته"،"طول میکشه"،"چیزی تغییر نکرده" بگه... دقیقا از همون روز تا امروز حرف یه کار پزشکی رو میزدم و سعی در راضی کردن خانوادم داشتم که خودمم از موفقیتش اطمینان ندارم.‌‌.. بهم میگن این همه صبر کردی و زحمت کشیدی یکم دیگه صبر کن بالاخره تمام میشه... درسته...یکم بی طاقت شدم...
باشه... هنوز هم صبر میکنم و این مشکلی که برای من غیرژنتیکی و بی سابقه تو خ
من قبل از همه‌ی نقطه‌هایی که تا به حال تایپ کرده‌ام، یک فاصله گذاشته‌ام . متن‌های قدیمی، از جمله پست‌های این وبلاگ را که می‌خوانم، حواسم پرت فاصله‌ها می‌شود و این اشتباه نگارشی توی چشمم می‌زند . بعید نیست یک روز به سرم بزند شروع کنم پست‌های قدیمی را ویرایش کردن .
چرا؟ یک جاهایی دنبال توجیه می‌گردم برای دلیل‌هایی که نیست . از خودم مدام می‌پرسم ... چرا؟ جای جواب‌های خالی، زیادی سنگینند؛ مجبورم جایشان را پر کنم، خودآگاه یا ناخودآگاه تو
من قبل از همه‌ی نقطه‌هایی که تا به حال تایپ کرده‌ام، یک فاصله گذاشته‌ام . متن‌های قدیمی، از جمله پست‌های این وبلاگ را که می‌خوانم، حواسم پرت فاصله‌ها می‌شود و این اشتباه نگارشی توی چشمم می‌زند . بعید نیست یک روز به سرم بزند شروع کنم پست‌های قدیمی را ویرایش کردن .
چرا؟ یک جاهایی دنبال توجیه می‌گردم برای دلیل‌هایی که نیست . از خودم مدام می‌پرسم ... چرا؟ جواب‌های خالی، زیادی سنگینند؛ مجبورم جایشان را پر کنم، خودآگاه یا ناخودآگاه توجیه
خلاصه کتاب سازمان و مدیریت نجف بیگی
این بسته دارای 2 عدد خلاصه کتاب سازمان و مدیریت نجف بیگی در حجم های 64 و 45 صفحه می باشد.
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
خلاصه کتاب سازمان و مدیریت تالیف دکتر رضا نجف بیگی buy.mezami.ir › fp_main-13 › html - Translate this page دانلود ... با آرزوی بهترینها برای شما عزیزان. به صفحه دانلود فایل ( خلاصه کتاب سازمان و مدیریت تالیف دکتر رضا نجف بیگی ) خوش آمدید برای دانلود به ادامه مطلب ... خلاصه کتاب سازما
و چون ظلم و تعدی اوزبکیه در ماوراءالنهر بسیار شد چنانچه هفتاد سید و سیدزاده را اسیر ساخته بودند و الیاس‌خواجه از سلطنت بهره نداشت و در منع ظلم و تعدی ایشان عاجز بود من از روی سطوت بر اوزبکان غلبه کردم و مظلومان را از دست ظالمان خلاص ساختم و این معنی سبب عناد اُمرای الیاس‌خواجه و اوزبکان شد
و به تغلقتیمورخان نوشتند که تیمور علم مخالفت برافراخته است و خان این افترا را راست دانسته یرلیغ به کشتن من صادر کرد و آن یرلیغ به دست من افتاد
و کشته شدن
کرونا؛ خانه نشینی و بحران خود شناسی
 
بعد از خواندن مطلب بالا به این فکر کردم که، بله!!! درست می گوید؛ ما جماعت چشم و هم چشم کنی هستیم. برایمان مهم است فلان فامیل بگوید عجب خانه ی بزرگِ زیبایی ولی برایمان مهم نیست که در آن خانه احساس راحتی کنیم. 
بیشتر از اینکه خودمان را مهم بشماریم، دیگران را ارجح میدانیم...  و همین مشکلات بعدی را در پی خواهد داشت. همین که این روزها که به اجبار، خانه نشین شده ایم و نمیتوانیم در خانه با حس آرامش بمانیم، یکی از عمد
چهارمین جشنواره گل محمدی و گیاهان دارویی دودانگه
زمان:  ۱۲ الی ۱۴ تیر  ٩٨
راه دسترسی به جشنواره : 
الف) ساری‌، سه‌راه تاکام، جاده دودانگه، بخش دودانگه، شهر فریم   
ب) پل سفید، جاده پل‌سفید به دودانگه‌‌، بخش دودانگه، شهر فریم 
ساری تا دِدونگه، تِسته زَمبه پِل 
لِتکا کارِمبه، تِسته چَن رَقِم گِل 
گِلاب گِرمه، گِلِ سوری ته وِسته
وَلکه دِل ره اورگ هاکِنی مه دِل 
 ترجمه فارسی 
به خاطر تو، از ساری تا دودانگه را پل می‌سازم 
به خاطر تو، در باغم
مدلین: «من کلاسای آنلاین رشته‌ی معماری رو برداشتم. هروقت که یه مدل جدید می‌سازم، توش یه عروسک فضانورد می‌ذارم. اون فضانورد نقش من رو اون میون توضیح می‌ده. احساس می‌کنم مثل فضانوردی‌ام که توی کهکشان گیر افتاده.»

+ یک بخش بانمک از فیلم بود که اولی و مدلین نشسته بودند روبه‌روی هم. با رودربایستی با هم حرف می‌زدند. کلامی که به زبان می‌آوردند و به گوش می‌رسید یک چیزی می‌گفت و بعد حرف اصلی که توی ذهنشان می‌گذشت، زیرنویس می‌شد. یک حرف کاملاً م
نوشته به روی نگینم حسین
شد از کودکی کل دینم حسین
نمازم حسن شد، یقینم حسین
تجلیِ خُلد برینم حسین
 
از آن کودکی عبد این درگهم
من عبدالحسینم که عبداللهم
 
حسین است رازِ سرآغاز ما
جز او نیست در دیده ی باز ما
جنون، وقتِ رزم است اعجاز ما
به سن نیست معیارِ پرواز ما
 
مگر یادتان رفته بابای من؟!
بیایید سویم، أنا بنُ الحسن
 
بمانم چرا؟! عمه مانع نشو
عمو شد فدا، عمه مانع نشو
نکن پا به پا، عمه مانع نشو
مرا کن رها، عمه مانع نشو
 
نمردم که رفته تنش زیر پا
عموی
من هم
از دیدن تعارض بین باورها و عمل‌ها متعجب می‌شوم؛ من هم وقتی می‌بینم کسی نمازش را
اول وقت و شمرده‌شمرده می‌خواند، اما حواسش به حساب و کتاب مالی‌اش نیست تعجب می‌کنم.
من هم وقتی کسی چادر سرش می‌کند، حتی از او بابت آن‌که موهایم ناخواسته از روسری
می‌زند بیرون تذکر می‌شنوم و بعد می‌بینم که تخریب دیگران و نان‌بری از عادات
اوست، مبهوت می‌مانم. من هم از دیدن زنی که سال‌های سال طلبه بوده اما در رکوع و
سجودش اشکال است و با مردها آن‌طور که
⁉️⁉️ «بسیار یکدنده و لجباز است، اما با مهربانی مطابق میلم می‌شود»، «من می‌توانم او را بروفق مرادم سازم»، «الان به هوای مجردی چنین رفتار می‌کند، دنیای تاهلی حال و هوایش را تغییر می‌دهد» و... .
با فردی مواجه شده‌اید که به نظر آدم جالبی است، بخشی از نیازها و خواسته‌های شما از همسر را برآورده می‌کند، اما در عین حال شخصیت او بسیار متفاوت از شخصیت شماست. با وجود این تصمیم دارید دل به دریا بزنید و با او ازدواج کنید؛ با خود می‌اندیشید بعدترها
 
فرسوده دل و جانم آشفته ای  در خوابم                           رهسپار اندر شب
                          خوابی شده آزارم 
 
        در شبی تار و سیاه
        قایقی می سازم               دور از همهمه خوابستان       آسمان است آرام 
      وستاره هایی که می درخشند در یک قاب سیاه 
       مثل زیبایی ماه
       همه جا تاریک است 
      نوری از زمزمه عشق چراغانی است       نقطه نقطه نور در جشن چراغستان       مثل یک نقاشی  مثل یک رویا 
      می درخشیدند در هلهله ساحل ش
برای حرف های قُلنبه، باسنِ طرف مهم نیست
باید وجناتِ خوبی داشت
از عاشقی گفتن، تکرار مکرّرات است؛
دوستت دارم زیاد می گویند، ولی آنکه صادق باشد کم است؛
من هویج می خورم و نگاه تیز می کنم:
""" از گله داری به مرتعِ دوست نمی توان رسید؛
این روزها با سگ و گربه جمله می سازم و به حالِ میگ میگ می خندم؛
از گجرات و تگزاس نمی توان فرهنگ استخراج کرد؛
من دست سازِ وطنی را ترجیح می دهم، شگنولی زیاد باب طبع نیست؛
چای خورم مَلس است؛
از خدا سؤال می کنم من چقدر می ارزم؟
بسم الله الرحمن الرحیم.
زنگ عبرت _بازشناسی گروه های تاریخی حکومت علوی
گروه اعتزالیون .
قسمت اول:
در زمان حکومت امام علی علیه السلام گروهی به نام اعتزالیون بودند که در سیاست و مسائل حاد اجتماعی زمان خود بی طرفی را پیش گرفتند . با علی علیه السلام بیعت نکردند و از این رو معتزله نامیده شدند . هرچند جنگی بپا نکردند اما در خانه خودشان نشستند ، نه با امام علی ع کمک کردند و نه با او جنگیدند . البته این هم نوعی مخالفت با ان حضرت بود . انها با یاری نکردن ام
دانلود صوت شعر با نوای حاج حسین سازور
نوشته به روی نگینم حسین
شد از کودکی کل دینم حسین
نمازم حسن شد، یقینم حسین
تجلیِ خُلد برینم حسین
 
از آن کودکی عبد این درگهم
من عبدالحسینم که عبداللهم
 
حسین است رازِ سرآغاز ما
جز او نیست در دیده ی باز ما
جنون، وقتِ رزم است اعجاز ما
به سن نیست معیارِ پرواز ما
 
مگر یادتان رفته بابای من؟!
بیایید سویم، أنا بنُ الحسن
 
بمانم چرا؟! عمه مانع نشو
عمو شد فدا، عمه مانع نشو
نکن پا به پا، عمه مانع نشو
مرا کن رها، عمه ما
نابودی شعبده باز گستاخ توسط امام هادی(ع)
 
شعبده بازى از هند نزد متوکل آمد، تردستى هاى عجیبى از خود نشان داد که متوکل حیران گردید، متوکل که از هر فرصتى مى خواست بر ضد امام هادى (ع ) استفاده کند، و با پف کردن ، نور خورشید خدا را خاموش نماید، به شعبده باز گفت : اگر طورى کنى در مجلسى عمومى ، حضرت هادى (ع ) را شرمنده کنى ، هزار اشرفى به تو جایزه مى دهم .
 
 
شعبده باز گفت : سفره غذا را پهن کن و قدرى نان تازه نازک در سفره بگذار، و مراکنار آن حضرت بنشان ، به
دانلود آهنگ جدید علی صالح نژاد دلبرانه
Download New Music Ali Salehnejad delbarane
آهنگ جدید علی صالح نژاد بنام دلبرانه
مهربانم گاهی محرم جانم باش من کویری خشکم باغ و بارانم باش
زخمه سازم باش راز پروازم باش آخرین یارم باش تنها دلدارم باش
 
ادامه مطلب
بهروز وندادیان
 
استاد بهروز وندادیان متولد ۱۳۱۸ خورشیدی، شاعر و داستان‌نویس گیلانی با پدر و مادری اصالتأ آذری(باکو جمهوری آذربایجان) است.ایشان درباره اولین مرتبه که شعر گفتند، چنین گفته است: "زمستان سال ۱۳۳۴ خورشیدی در مسیر برگشت از مدرسه به مغازه پدرم، ناگهان شعری (در دفتر لغت فرانسه‌ام) نوشتم، چند روز بعد در دفتر انشاء مدرسه یک بیت شعر نوشتم. بخاطر دارم همکلاسی نابغه‌ای به نام "کامران فیلسوفی" داشتیم که بعدها استاندار شیراز شد. او مرا
هر از چند گاهی که به دور و بر خود نگاه می کنم اینچنین سوالاتی برام پیش میاد. مثلا کیبورد را چه کسی احتراع کرد. البته واقعا برام اسم شخص مهم نیست ولی برام این مهمه که چطور افرادی به این زیبایی به ایجاد چنین ابزار ارزشمندی دست می زنند. بسیاری از تجهیزاتی که می بینیم پس از فکر و تلاش یکنفر و یا یک گروه ایجاد شده است. عملا فرق مخترعین با ما چیست؟ البته واقعیتش منظورم برخی از مخترعین وطنی نیست که هر روز اختراع هایی دارند که در جهان اول است؟!!!
واقعا او
یه چند روزیه دارم به این فکر میکنم که چقدر موسیقی تو زندگیم نقش داشته.یه جمله هست که میگه میخواهی منو بکشی؛ قدرت فکر کردنمو بگیر و... احتمالا واسه ی من باید به جای بخش آخر کلمه ی موسیقیو بذارم :))
من از بچگی عاشق موزیک بودم و  از نه سالگی نواختنو شروع کردم، نواختنی که کاملا مدیون پدر و مادرمم. چون من تو اون سن هیچ میلی به رفتن نداشتم ولی هر هفته منو و بردن کلاسو اوردن و خب تو این سن به جایی رسیدم که علاقه ی شدیدی به نواختن سازم دارم. (و خب طبعا رفت و
تهی تر از همیشه،
پنجره ایی از گرد و غبار
کوله ای پر از شن های بیابان
خانه ایی از خاطرات پژمرده
انگار از نسل روشنی های شب
افسوس که،
فروغ سایه های کاج در درخشش ماه نیستم!
انگار فصل ما نیستی ای «بهارک جان»
که نمی دانی،
دلتنگی انس غریبی دارد با پاییزی که در بهار رخم را زرد کرد!
امشب،
بر جاده شب عاشقان پیدا نبودی!
ندیدن انگار حصار بلند دیدارست....
زمان در کلبه من،
فصل باد و باز هم باد!
انگار دستانم را بسته اند به پنجره های آتشکده یزد
بر آخرین پله کوره ه
-
⚫️ و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا‌‌ء عند ربهم یرزقون
⚫️ ضمن عرض تبریک وتسلیت شهادت سردار دلها، حاج قاسم سلیمانی به مقام عظمای ولایت؛ مردم فهیم و همیشه در صحنه، همشهریان ولایت مدار و شهید پرور، فرهنگیان فرهیخته و دانش آموزان عزیز، این فرداهای ایران زمین بزرگ اسلامی و آرزوی اینکه، رهروانی شایسته برای این شهید بزرگوار باشیم.
به پای گر خَلَد خاری، آسان برآید
چه سازم به خاری که در دل نشیند
⚫️ فردا یکشنبه مشهدالرضا، شه
سلام مجدد دوستان ، قصد دارم دسته ی آموزش فتوشاپ را فعال تر از قبل کنم. آموزش های مختلفی برای شما در نظر گرفتم که طی زمان کم کم واستون می سازم و آپلود می کنم . آموزش های مثل آموزش های مقدمات و معرفی ابزارهای فتوشاپ به طور دقیق ،  رتوش ( ریتاچ ) عکس های پرتره ، آموزش های سه بعدی در فتوشاپ ، حتی می خوام بهتون یاد بدم چطور تصاویر متحرک ایجاد کنید .
شما دیگه چه چیزی هست که دوست داشته باشید از این نرم افزار خفن یاد بگیرید ؟ 
فتوشاپ یا adobe photoshop معروف تری
سلام مجدد دوستان ، قصد دارم دسته ی آموزش فتوشاپ را فعال تر از قبل کنم. آموزش های مختلفی برای شما در نظر گرفتم که طی زمان کم کم واستون می سازم و آپلود می کنم . آموزش های مثل آموزش های مقدمات و معرفی ابزارهای فتوشاپ به طور دقیق ،  رتوش ( ریتاچ ) عکس های پرتره ، آموزش های سه بعدی در فتوشاپ ، حتی می خوام بهتون یاد بدم چطور تصاویر متحرک ایجاد کنید .
شما دیگه چه چیزی هست که دوست داشته باشید از این نرم افزار خفن یاد بگیرید ؟ 
فتوشاپ یا adobe photoshop معروف تری
کلمه “مادر” فقط یک کلمه نیست، مادر که می گویی می توانی مزه عشق و مهربانی را روی زبانت احساس کنی، انگار خداوند دنیایی از دلسوزی و زیبایی و فداکاری را در یک کلمه خلاصه کرده و آن مادر است!
مادر اگر یگانه همراه پس از خداوند نباشد از بهترین آنان است، که از قبل از تولد با من بوده و همه عمرش یک لحظه از مراقبت و دل نگرانی من دست نکشیده است. در شادی ها با خنده من خندیده و در غم ها و لحظات سخت با من گریه کرده و دلداری ام داده است.
مادرم فرشته ای است که خداو
دانلود مداحی آسمانها گرد و غبار حرمت باشد و بس میثم مطیعی در شب اول محرم 96
هیئت میثاق با شهدا - شب اول محرم - حاج میثم مطیعی
متن شعر نوحه آسمانها گرد و غبار حرمت باشد و بس
آسمانها گرد و غبار حرمت باشد و بس
کهکشانها نقش و نگار علمت باشد و بس
زمین چه بی صفا بود، نبود اگر زمین کربلایت
زمان چه بینوا بود، نبود اگر محرم عزایت
جهان چه بی خدا بود، نبود اگر طنین ربنایت
عزیز مصطفی/ حسین حسین جان
شهید سر جدا/ حسین حسین جان
ـــ
دانلود نوحه آسمانها گرد و غبار
بهروز وندادیان
 
استاد بهروز وندادیان متولد ۱۳۱۸ خورشیدی، شاعر و داستان‌نویس گیلانی با پدر و مادری اصالتأ آذری(باکو جمهوری آذربایجان) است.ایشان درباره اولین مرتبه که شعر گفتند، چنین گفته است: "زمستان سال ۱۳۳۴ خورشیدی در مسیر برگشت از مدرسه به مغازه پدرم، ناگهان شعری (در دفتر لغت فرانسه‌ام) نوشتم، چند روز بعد در دفتر انشاء مدرسه یک بیت شعر نوشتم. بخاطر دارم همکلاسی نابغه‌ای به نام "کامران فیلسوفی" داشتیم که بعدها استاندار شیراز شد. او مرا
یکی از عادت‌هایم این است که وقتی دنبال‌کننده‌ی جدیدی اضافه می‌شود، به وبلاگش سر بزنم. تا اولا هم مخاطبم را بشناسم و دوما فضای وبلاگش را ببینم و چند‌تایی از پست‌هایش را بخوانم، شاید پسندیدم و دنبالش کردم.
یکی از وبلاگ‌ها را  طبق همین عادت باز کردم که به این جمله برخوردم : ...خواهشا اینجا رو اینستا نکنید. (+)
این جمله باعث به فکر فرو بروم، مخصوصا که چند روز قبل را روز وبلاگنویسی نامیده‌اند و وبلاگ‌نویسان این روز را به یک دیگر تبریک می‌گو
یکی از عادت‌هایم این است که وقتی دنبال‌کننده‌ی جدیدی اضافه می‌شود، به وبلاگش سر بزنم. تا اولا هم مخاطبم را بشناسم و دوما فضای وبلاگش را ببینم و چند‌تایی از پست‌هایش را بخوانم، شاید پسندیدم و دنبالش کردم.
یکی از وبلاگ‌ها را  طبق همین عادت باز کردم که به این جمله برخوردم : ...خواهشا اینجا رو اینستا نکنید. (+)
این جمله باعث شد به فکر فرو بروم، مخصوصا که چند روز قبل را روز وبلاگنویسی نامیده‌اند و وبلاگ‌نویسان این روز را به یک دیگر تبریک می
یکی از عادت‌هایم این است که وقتی دنبال‌کننده‌ی جدیدی اضافه می‌شود، به وبلاگش سر بزنم. تا اولا هم مخاطبم را بشناسم و دوما فضای وبلاگش را ببینم و چند‌تایی از پست‌هایش را بخوانم، شاید پسندیدم و دنبالش کردم.
یکی از وبلاگ‌ها را  طبق همین عادت باز کردم که به این جمله برخوردم : ...خواهشا اینجا رو اینستا نکنید. (+)
این جمله باعث شد به فکر فرو بروم، مخصوصا که چند روز قبل را روز وبلاگنویسی نامیده‌اند و وبلاگ‌نویسان این روز را به یک دیگر تبریک می
می‌خواستم این روزها آه و ناله نکنم. متأسفانه چیز دیگری جز ناله ندارم. نه، حتما دارم. چند روز پیش با خودم گفتم حتما دیگران هم سهم دردشان را می‌کشند. مگر فقط من در این عالم درد دارم؟ بعد اجازه دادم جهان دورم بپیچد. کمی درد آرام شده بود. که چیزهایی جز ناله هم دارم؟ حتما. می‌دانید از کجا فهمیده بودم درد آرام شده؟ از شدت درد از خواب بیدار شدم. تا وقتی درد شدید است خواب نمی‌بردم. وقتی از خواب بیدار شدم، همه جا تاریک بود و فقط اتاق من روشن مانده بود. م
بسم الله الرحمن الرحیم
با صرف نظر از محتوای سریال این که بار مثبت مشارکت و همیاری با بار منفی گناه مخلوط شود و از آن عنوان ترکیبی همگناه تولید شود و با قرار دادن این عنوان بر روی یک سریال این ترکیب ضد فرهنگی ترویج شود هیچ توجیهی ندارد... این عنوان باید عوض شود....
+ داداش میای حرفای مردونه بزنیم.
-باشه چشم
+داداش برای آیندت برنامه ریزی کردی؟
-مگه تو کردی؟
+آره، همه باید برا کاراشون برنامه ریزی کنند.
-خوب چی برنامه ریزی کردی؟
+ من اول اندازه امیر خاله می شم می رم پیش دبستانی، بعد اندازه ابوالفضل خاله می شم می رم مدرسه بعدشم می رم دانشگاه.
-خوب
+اونجا می خوام رشته"دکترحیوونا" رو بخونم و دکتر حیوونا بشم.
-پس میای تهران پیش من؟
+ نه من اینجا دانشگاه شهر خودمون می رم که شب ها برگردم خونه که مامان و بابا تنها نباشن

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها